به گزارش شهرآرانیوز؛ جوانی که در نزاعی خیابانی مردی دیگر را با یک ضربه چوب کشته بود، در حالی صحنه قتل را بازسازی کرد که مدعی بود چوب به گردن مقتول خورده و به سرش اصابت نکرده است.
ماجرای این پرونده به اواسط بهمن ماه سال گذشته بازمی گردد که مردی جوان به دلایلی نامعلوم و به طرز مشکوکی در خواب جان باخته بود. همان زمان قاضی وحید خاکشور، بازپرس جنایی، با بررسی صحنه این مرگ مشکوک، دستورات تخصصی را در این پرونده صادر کرد و سرگرد شکیبا و گروهی از کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی تحقیقاتشان را در این باره آغاز کردند.
بررسیهای اولیه نشان میداد که این مرد به همراه زنی شب گذشته وارد این منزل شده و خوابیدهاند. اما ساعت ۹ صبح زن متوجه شده است که مرد جوان دیگر نفس نمیکشد. با انتقال پیکرمتوفی به پزشکی قانونی برای مشخص شدن علت مرگ، هم زمان کارآگاهان جنایی تحقیقات گستردهای را آغاز کردند که نشان میداد در روزهای قبل متوفی با فردی دیگر دعوا کرده است.
با آغاز بررسی ها، مأموران به محل زندگی متوفی در یکی از کوچههای خیابان بصیر واقع در بولوار توس رفتند. بررسیها با توجه به اظهارات خانواده این فرد نشان داد که او ۴۸ ساعت قبل با فردی به نام مجتبی جلوی منزلشان دعوا کرده و آن فرد با چوب ضرباتی به سر و پاهای او زده است.
با کشف این سرنخ اطلاعات برای شناسایی متهم به نام «مجتبی. الف» آغاز شد و مأموران چند روز بعد این فرد را دستگیر کردند. متهم که فردی سابقه دار است وقتی با اتهام آدم کشی روبه رو شد، موضوع دعوا را قبول کرد و پس از ثبت اعترافات و تکمیل پرونده، دیروز به محل جرم بازگردانده شد تا صحنه جرم را بازسازی کند.
متهم درباره علت حضورش در محل مدعی شد: حدود یک هفته قبل، عقب وانتی که متعلق به پدرم است و دست من بود کمی وسایل از قبیل چرخ خیاطی- برای تعمیر میخواستم ببرم- آچار، کامپیوتر و... داشتم و، چون نمیخواستم به خانه بروم به همین دلیل آنها را در مغازه هاشم (مقتول) گذاشتم تا بعد برای برداشتنشان برگردم. اما او حاضر به پس دادن وسایلم نبود. چند باری هم جلوی خانه اش آمده بودیم که «ابوالفضل. م» (شاهد پرونده) هم با من بود، اما هر بار او حاضر به پس دادن وسایل نبود.
مجتبی درباره روز حادثه گفت: من چهار ساعت قبل در خانه مان کمی شیشه کشیده بودم و قرار بود با ابوالفضل برای گرفتن وسایل بیاییم، ابوالفضل همه ماجرا را میدانست. با وانت آمدیم و وانت را جلوی خانه شان گذاشتم. ابوالفضل داخل ماشین بود که جلوی در رفتم تا با هاشم صحبت کنم، اما او وسط حرف هایم ناگهان در را بست.
من حرصم گرفته بود و برای همین رفتم و از عقب ماشین (قسمت بار) چوب بلند سرکجی را برداشتم و هاشم را صدا زدم که بیرون بیاید، همین که از در بیرون آمد و مقابل چرخ جلوی ماشین ایستاد، با چوب ضربهای به گردنش زدم، او روی زمین افتاد و من چهار ضربه با همان چوب که حدود یک و نیم متر بود، به پاهایش زدم. اینجا ابوالفضل از در دیگر ماشین پیاده شد و چرخید و به ما رسید. مرحوم بلند شد و هیچ زخم و جراحتی نداشت. روی زمین نشسته بود که یک زن از خانه آمد بیرون و زیر بغلش را گرفت و او را به درون خانه برد.
متهم به قتل درباره اینکه چوب برای چه همراهش بوده است توضیح داد: نمیدانم چوب آنجا چه میکرد، من قصد قتل نداشتم و این چوب اصلا مناسب دعوا نبود. البته من خودم چوب دعوا دارم، ولی این چوب مناسب دعوا نبود.
هم زمان با روزهای تحقیق در پرونده، مجتبی در بولوار سجاد دستگیر شده بود و به زندان رفته بود. نکته مهم در پرونده تغییر اسم او بود که متهم در این باره گفت: اواخر سال گذشته بود که به زندان افتادم. با ماشین یکی از رفقا در بولوار سجاد بودیم که گرسنهام شد، پیاده شدم تا از کنتاکی مرغ بخرم. ولی رفیقم من را گذاشت و با ماشین رفت و گوشی و کتم را برده بود.
ساعت یک صبح بود که پیاده میرفتم و مأموران من را گرفتند، از من یک چاقو گرفتند. چون سابقه دزدی و موادمخدر دارم ترسیدم که برایم برنامه بشود، اسم الکی گفتم. البته، چون مظنون به سرقت بودم و قبل عید همه را میفرستادند زندان، من هم به زندان رفتم.
متهم به قتل در پاسخ به اینکه: «به چه قصدی مرحوم را زدی؟» اعتراف کرد: حرصم را درآورده بود، یک هفته التماسش میکردم که وسایل را بده، ولی نمیداد و جواب سربالا میداد.
ابوالفضل. م که شاهد جنایت بود نیز در حاشیه این بازسازی گفت: وقتی مرحوم افتاد روی زمین من طبیعی داشتم با او صحبت میکردم. در حال نیم خیز شدن بود که خانمش رسید و کمکش کرد. اصلا خودش از روی زمین بلند شد. بهش گفتم چرا این کارهایت را میکنی من یک هفته است میگویم وسایل این را بهش بده، چرا نمیدهی؟ خیلی خوب حرف هایم را گوش کرد.
او درباره اظهارات قبلی اش که گفته بود با مجتبی برای مصرف به آنجا آمده بودند، گفت: مواد را مصرف کردیم و با مجتبی آمدیم اینجا. من به این نیت آمدم که وقتی آنها با هم صحبت میکنند من در ماشین دوا بکشم. توی ماشین نشسته بودم و سرم توی گوشی بود که این اتفاق افتاد. هاشم خیلی ضعیف بود و یک حسی به من گفت با این ضربه اتفاقی برایش میافتد.